شعرهای عاشقانه شعرهای عاشقانه درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آرشيو وبلاگ نويسندگان تا عشق تو سوخت همچو عودم یک عقده نماند از وجودم گه با روی چرخ رخنه کردم گه سکه آفتاب سودم چون مه پی آفتاب رفتم گه کاهیدم، گهی فزودم
ادامه مطلب ... سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11:40 :: نويسنده : خالقی
زهی عشق ، زهی عشق که ماراست ، خدایا چه نغزاست و چه خوب است و چه زیباست خدایا چه گرمیم،چه گرمیم،از این عشق چو خورشید چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا زهی ماه ،زهی ماه ،زهی باده همراه که جان را و جهان را بیاراست خدایا زهی شور،زهی شورکه انگیخته عالم زهی کار،زهی بار که آنجاست ،خدایا زهر کوی،زهر کوییکی دود دگرگون دگر بار،دگربار چه سوداست خدایا نه دامی ست نه زنجیر، همه بسته چراییم؟ چه بند است چه زنجیر که برپاست خدایا چه نقشی است، چه نقشی است در این تابه دلها غریب است، غریب است، زبالاست ،خدایا خموشید، خموشید که تا فاش نگردید که اغیار گرفته است چپ و راست ، خدایا ای یوسف خوشنام ما ، خوش می روی بر بام ما ای در شکسته جام ما،ای بر دریده دام ما ای نور ما ، ای سور ما ، ای دولت منصور ما جوشی بنه در شور ما تا می شود انگور ما ای دلبر و مقصود ما، ای قبله و معبود ما آتش زدی درعود ما، نظاره کن در دود ما ای یار ما،عیار ما، دام دل خمار ما یا وامکش از کار ما، بستان گرو دستار ما در گل بماند پای دل، جان می دهم ، چه جای دل وز آتش سودای دل ، ای وای دل ، ای وای ما
صفحه قبل 1 صفحه بعد
پيوندها
تبادل لینک
هوشمند |
||||||||||||||||||||||||
|