شعرهای عاشقانه
شعرهای عاشقانه

سلام دوستای خوبم .خبر خوبی برای شما که شعرهایی گفتید و آنها را رها کردید بدون اینکه در کتابی چاپ شده باشد برایتان دارم.

می دونم این شعرها رو جای دیگه ای به شرطی که از اینجا کپی نشده باشه نمی بینید .پس می تونید لذت ببرید و بدونید که شاعران این شعرها گمنامند .

شما هم اگه شعری داشتید از خودتون بنا به درخواستتون براتون تو این وبلاگ قرار می دم . من می خواستم شعرهایی از افراد گمنام که حتی دیوان شعری هم ندارند  جمع آوری کنم و آنها را در یک کتاب چاپ کنم البته باذکر اسم و فامیل این عزیزان اگر شما هم جزو این افراد هستید و دوست دارید کمکتون کنم در خدمتم .ایمیل منnkhaleghi89@yahoo.com

خدایا دستانمان را در جهت ضریح ستارگان اما برای تو بلند می کنیم تا پریشانی انگشتهایمان را ببینی .

نکته : شعرهای گمنام شماره گذاری شده اند از 1 تا 14 شعرهای گمنامند و بقیه شعرهای شعرای معروف و عزیزمان هستند.

دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:شعر گمنام,شعرعاشقانه,شعرعارفانه,شعر,شعر دوستی, :: 22:16 :: نويسنده : خالقی

دوستی در گرانمایه ی ما

دوستی زمزمه ی شادی ما

دوستی روزنه ی هستی ما

دوستی آرزوی روشنی ها

دوستی راز گل آبی ما

دوستی سایه ی مهتابی ما

دوستی نور بشر در ظلمات

بهترین نور خدایی

وببین به این رسایی

به ظرافت زمانها

نرود زیاد ما زود

 

دوستی را،دوستی را

یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 16:8 :: نويسنده : خالقی

ذات شب اینگونه است

نور آن با پرده است

ذات روز بخشنده است

در برش آزادگی است

ذات گل اینگونه است

شبنمش بی رویه است

ذات آرامش او

مثل یک باغچه است

مثل یک همدم تاریکی شب

مثل یک پرده ی آزادی روز

مثل یک همدم بلبل در باغ

ذات من در بر پرده مانده است

شب و روزش پیدا نیست

 

با گل است یا بلبل است ؟

شنبه 7 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 9:44 :: نويسنده : خالقی

من از دیار درک هستی آلوده ی زمین می آیم

من از غربت واژه های کلام و

از کره ی ناتوانی احساس

من از جاده های پرپیچ و خم آرام می آیم

 

بالهای ذهن من شکسته است

 

جمعه 6 ارديبهشت 1392برچسب:آغازنو,شاعر گمنام,شعر,شعرعاشقانه,شعرعارفانه, :: 10:19 :: نويسنده : خالقی

کوه افکار به دوش آوردم

می روم تا بی انتها امواج نور

می روم تا کشم دردی از هجران خدا

طرحی از خلقت را

می روم تا پایان کوچه ی سرد

می روم تا قله ی احساس را فتح کنم

می روم تا اوج تا پایان دور

می روم سبز شوم

می روم اشنایی را آغاز کنم با آسمان

می روم بارانی شوم در جاده ی آغاز

 

می روم سبز شوم

شاعر:گمنام

 

پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:شعر گمنام,شعرعاشقانه,شعرعارفانه,شعر, :: 11:3 :: نويسنده : خالقی

باد صبا

مژده ای خسته دلان باد صبا می آید

چو روی سوی دگر باد صبا بازآید

تو چه دانی که صبا از نفست هست تر است

روی آن کوی دوست بنشسته است زیبا

روی آن سنگ نوشت نروید از یادم

که به یاد شما دل من آزاد است

دل آزرده اگر هست نباشد اینجا

 

چون صبا خسته دلان را می کند دل شادان

شاعر:گمنام

 

چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:مولانا,شعر,عاشقانه,عارفانه,, :: 10:57 :: نويسنده : خالقی

تا عشق تو سوخت همچو عودم         یک عقده نماند از وجودم

گه با روی چرخ رخنه کردم                   گه سکه آفتاب سودم

چون مه پی آفتاب رفتم                       گه کاهیدم، گهی فزودم

 



ادامه مطلب ...
سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11:40 :: نويسنده : خالقی

هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود   وارهد از حد جهان بی‌حد و اندازه شود
خاک سیه بر سر او کز دم تو تازه نشد   یا همگی رنگ شود یا همه آوازه شود
هر کی شدت حلقه در زود برد حقه زر   خاصه که در باز کنی محرم دروازه شود
آب چه دانست که او گوهر گوینده شود   خاک چه دانست که او غمزه غمازه شود
روی کسی سرخ نشد بی‌مدد لعل لبت   بی تو اگر سرخ بود از اثر غازه شود
ناقه صالح چو ز که زاد یقین گشت مرا   کوه پی مژده تو اشتر جمازه شود
راز نهان دار و خمش ور خمشی تلخ بود   آنچ جگرسوزه بود باز جگرسازه شود

دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:معینی کرمانشاهی,شعر,عجب صبری خدادارد, :: 9:35 :: نويسنده : خالقی

 عجب صبري خدا دارد !

 اگر من جاي او بودم
همان يك لحظة اول .. كه اول ظلم را مي‌ديدم از مخلوق بي‌وجدان ،
جهان را با همه زيبايي و زشتي، به روي يكدگر ، ويرانه مي‌كردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم ، كه در همسايه صدها گرسنه ،
چند بزمي گرم عيش و نوش مي‌ديدم ،


ادامه مطلب ...
یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 9:13 :: نويسنده : خالقی

بشکفد بار دگر لاله‌ی رنگین مراد
غنچه‌ی سرخ فرو بسته‌ی دل باز شود
من نگویم که بهاری که گذشت آید باز
روز گاری که به سر آمده آغاز شود

روزگار دگری هست و بهاران دگر
کاشکی آینه‌ای بود درون بین که در او
خویش را می‌دیدم
آنچه پنهان بود از آینه‌ها می‌دیدم

می‌شدیم آگه از آن نیروی پاکیزه نهاد
که به ما زیستن آموزد و جاوید شدن
پیک پیروزی و امید شدن

 

شاد بودن هنر است
شاد کردن، هنری والاتر

لیک هرگز نپسندیم به خویش
که چو یک شکلک بی‌جان شب و روز
بی‌خبر از همه خندان باشیم
بی‌غمی عیب بزرگی است که دور از ما باد

شاد بودن هنر است
گر به شادی تو دل‌های دگر باشد شاد

 

زندگی صحنه‌ی یکتای، هنرمندی ماست
هر کسی نغمه‌ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

ژاله اصفهانی

 

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد
پيوندها


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 1
بازدید کل : 20963
تعداد مطالب : 27
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1